عشق

جمله های عاشقانه

عـاشق ترین مَـرد آدم بود

که بـهشت را

به لبخند حـوا فروخــت!

تو برای لبخند من

چه چیز را می فروشی؟؟؟

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:21توسط mylife | |

چــــــــه بــــــــے پــــــرواا ...

دلــــــمـــــ آغـــــوش ممنـــــوعــــه اے را میخواهــــــد

کِـــهـ تنهــــــا شـــــرعـــــے بــــودنـــش را ...

مــــــن میـــــدانــــمـــــ و دلمــــ و ...

تــــــــــــــــــــــــ ـو ...

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:19توسط mylife | |

عشقم میدونستی گاهی اشک از لبخند با ارزش تره ؟

چون لبخند و به هر کس می تونی بدی

ولی اشک و فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی

دوستت دارم و همیشه برات اشک می ریزم

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:17توسط mylife | |

مــــرد که باشی ؛

نه چهــــره ی زیبــا میخواهـــی ،
نه اندام بــرجستــه !

بلکه یک قــلب میخواهــی که فقــط و فقـــط برای تـــو باشد . .

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:16توسط mylife | |

شنیدم وقتی می رفتی

رد پایت را پاک می کردی

بی خیال ……..

من دنبال دلت بودم

وقتی دلت با من نیست

برو خوش باش ……

چه فرقی می کنه تو کجا باشی …..!
 
 

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:13توسط mylife | |

شب هایم درد دارند.

وقتے ندانم چراغ اتاق ات را.

کدام لعنتے خاموش مے کند...!

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:11توسط mylife | |

هــمه چيز را فـروختم
جز آن صندلي که جاي تو بود،
شــــايد آن روزي که برگشتي
خسته باشي

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت16:5توسط mylife | |

نیما یوشج در جشن 1سالگی فرزندش نوشت :

پسرم یک بهار ،یک تابستان ،یک پاییز ،ویک زمستان را دیدی؛

از این پس همه چیز جهان تکراریست جز مهربانی

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:55توسط mylife | |

گاهي دلم مي خواهد
دمپايي هايم را،
تا به تا بپوشم..!
تا ببينم؛
هنوز کسي حواسش به من هست

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:53توسط mylife | |

دیشب با خدا دعوایم شد ......
با هم قهر کردیم .....

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم ....
...
چند قطره اشک ریختم.....
و خوابم برد .....

صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت ...

نمیدانی از دیشب تا صبح
چه " بارانی " می آمد

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:44توسط mylife | |

اگر تمامی ما قدرت جادویی خواندن افکار یکدیگر را داشتیم؛

نخستین چیزی که در دنیا از بین می رفت "عـشـق" بود

+نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:35توسط mylife | |

»دیشب خدا را دیدم، می گریست
من هم گریستم
هر دو یک درد داشتیم:
«
آدم ها
»


+نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:23توسط mylife | |

بغض کنید ...
گریه کنید ...
دق کنید ...
ولی با آدمای بی ارزش درددل نکنید

+نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:22توسط mylife | |

می بوسم میگذارم کنار!

تمام چیزهایی که ندارم را!

دستهایت را . . . . .

شانه هایت را . . . . .

عاشقی ات را . . . .

همه را . . . . .

فقط یک خواهش . . .

این دم آخر . . .لطفی کن

و دهانت را ببند و نگو

قسمت نبود!

خودم بهتر میدانم آنچه نبود

"
لیاقت تو" بود

+نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:20توسط mylife | |

ﺧــﺪﺍﯾـــــﺎ . . . ﮔـِـــﻠﻪ ﻧـﻤﯽ ﮐــﻨﻢ ؛ ﻭﻟــﯽ
ﮐـﻤـﯽ ﺁﺭﺍﻣــﺘــﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﻢ ﮐُــﻦ ؛ ﺑـﻪ ﺧـﻮﺩﺗــ ﻗَﺴَـﻤــ ﺧﺴــﺘـﻬـ ﺍﻡ. . .
دلم خیلی گرفته

+نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:17توسط mylife | |

وقتی می روی حواست باشد..
حتما خدانگهدار بگویی..
تا خدا بیشتر حواسش را به من بدهد...
آخر میدانی..
خدا به هوای تو مرا رها کرده است

+نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:13توسط mylife | |

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .
شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد
حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ،
چه قدر دوســتت دارد !

+نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:15توسط mylife | |

کجایی ” یه کلمه ی ساده نیست !
گاهی خیلی معنی داره !
کجایی یعنی چرا سراغم نمیای ؟! چی کار می کنی ؟! چرا پیشم نیستی ؟!
کجایی به معنی فضولی کردن نیست !
به این معنیه که برام مهمی . . . دلم برات تنگ شده . . . به یادتم . . . نگرانتم . . . !
از کنار کلمات ساده نباید گذشت

+نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:10توسط mylife | |

گاهی وقتـــا . . . یه نفـــر . . . باعث می شه که حس کنی . . .
چیزی که تـــو رو روی زمین نگه داشته . . .
جاذبه ی زمین نیست

+نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:9توسط mylife | |

باران باشد تــــو باشی یک خیابان بی‌انتها باشد


به دنیا می‌گویم،خداحافظ

+نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:8توسط mylife | |

زنده باشن
اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات
به جای اینکه
ترکمون کنن
درکمون می کنن

+نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:3توسط mylife | |

دل یک زن تمای دنیای اوست
شاه دنیایش باش ای مرد
نه سردار سپاهی که احساسش را در هم میشکند

+نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:,ساعت22:57توسط mylife | |

اشکی که بی دلیل بیاید ،
اشک دلتنگی نیست ، اشک بی کسی است


 

+نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:,ساعت22:31توسط mylife | |

چرا ؟

اگه یه نفر بهمون خیانت کنه، ازش متنفر میشیم

اما

اگه یه نفر به خاطر ما به یه نفر دیگه خیانت کنه ، عاشقش میشیم . . .

+نوشته شده در شنبه 9 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:59توسط mylife | |

 

رفتــآر ِ عــآشقـآنه ى ِ زَن رآ بــآيـ د اَز دلتنگـــيش فهـــميـد !

از شـــوق ِ بــى تــآبـيش بــرآى ِ ديــدآر !

اَز حــس ِ كــودكــآنه اَش بــرآى ِ آغـــوش !

اَز خجــآلَتــش بــرآى ِ بــوسـه گـــرفتن !

زَن بـــى دَليــل بـــَهــآنه نـمى گـــيرَد

شــآيد بهــآنه ى ِ دستـــان ِ گــرمى رآ دآرد

كـه دستــآنش رآ بگــيرد !!

 

+نوشته شده در شنبه 9 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:58توسط mylife | |

تـــــــو صـــــادقانـــه دروغ بـــگــو
مـــن عــــاشقانـــه کـــاری خواهم کــرد
“مـــــاه” همیشــه پشــت ابــر بمــاند !

+نوشته شده در شنبه 9 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:19توسط mylife | |

جایی خواندم ما آدمها زنده ایم به سبب آنکه کسی دوستمان داشته باشد …


سوالی پیش آمد ! من برای چه زنده ام ؟؟؟

+نوشته شده در شنبه 9 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:12توسط mylife | |

خسته شدم از بس به آدمایی که میخوان جای تو رو توی قلبم بگیرن گفتم :

ببخشید اینجا جای دوستمه ، الان برمیگرده !


+نوشته شده در شنبه 9 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:4توسط mylife | |

کــــــاش می شــــــد ...

"
فقــــط " ، تــــــو را داشتــــــه باشــــــم ...!
و

خــــــدا هـــــی بپرســــــد : خــــــوب ، دیگــــــر چــــــه ؟؟!
و
مــــــن بگویــــــم : هیــــــچ ، هـــــمین کافیســــــت

+نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:37توسط mylife | |

وقتی کنار ِ تو قدم میزنم احساس می کنم ..
تمام شهر به دستانم که در دستانت گره خورده حسودی می کنند...
و آنچنان با غرور قدم بر میدارم که نمی خواهم زمان بگذرد

+نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:31توسط mylife | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد